هست از تدبیر و هم دلواپسی

ساخت وبلاگ

گویمت معنای عدل راستین:
«هر که هر چه هست را خود ساخته
هر کسی خود صورتش آراسته
هر کسی خود عکس خود انداخته»
حلمی

مطالب متفاوتی در اینستاگرام بخوانید.
گویمت معنای عدل راستین - حلمی

هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 206 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 15:59

با این شب عشق هر که آوا دارد
اینجا گذری سوی دل ما دارد
هر کس که رسید و سخن حقّ بشنید
بی شکّ که دلی بسان دریا دارد 
حلمی

با این شب عشق هر که آوار دارد - حلمی

هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 190 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:48

جهان را برای این ساخته اند که آدمی بفهمد باید درون خود را دریابد. برای ساختن بیرون ابتدا باید درون را ساخت. ابتدا باید درون را دید، شناخت، و سپس از درون عمارتها و خانه های بیرون برمی آیند. بیرون از درون درمی آید، چنانچه که گیاه از بذری در زیر خاک. برای ساختن یک خانه ابتدا پی اش را می سازند و سپس کف و دیوارها و آنگاه سقف. پس سقف از پی بنا بالا می آید و رأس از قاعده برمی خیزد. هر کس این را فهمید، رهید. پس این که می گویند خودت را بشناس این است. این راه است، کار این است. تنها سیاست درست در عالم همین است، این دیانت است و این تنها معنویت است. همه ی رنجها، فقر و ویرانی ها، همه ی جنگ ها و بیچارگی ها از ندانستن این است. حال تو که خود را نشناخته ای، ریشه هایت را درنیافته ای، پی خویش نکنده ای، پی خویش نرفته ای، برو و با دهان گله سقف فلک بشکاف. برو و هی بخواه بیرون را بسازی و هی آن بیرون خراب بر سرت ویران شود و تو باز بخواه که بیرون را بسازی و باز آن بیرون کج که انعکاس کجی توست بر سرت آوار شود. از ازل تا به ابد در زیر گنبد آسمان تنها یک آوا و تنها یک خطابه از خداوند به انسان در طنین است: «ای بشر! خودت را بشناس.»حلمی | کتاب لامکان هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 212 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:48

عشق را باید نگهبانی کنیجان فدای جان جانانی کنی ره چو می دانی دگر بیهودگی ستبا غریبان سوره روخوانی کنی دل چو بر پا شد دگر نامحرمی ستصحبت این خلق نادانی کنی راه ما چون ماه ما افراشتهگویمت تا آنچه می دانی کنی آن کلام و آن هجای اصل جوتا تو هم یک روز دربانی کنی کار عالم کردن از بیچارگی ستخاصه باید کار پیشانی کنی راه می رو! حرف می دیگر بس استبر شو تا یک کار طغیانی کنی حلمی از پرواز گوید، پر گشا!عشق می خواهد پریشانی کنی هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 222 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:48

آه چه زیباست ریزش بی امان بهمن عشق بر عقل های بادکرده . چه خوش است این هنگامه که می بینی مردمان جهل با تاوان خویش دست به گریبان اند، و چون زمانه ی تاوان است، زمانه ی گذر از تاوان نیز هست. زمانه ی بیداری ست. زمانه ی "آنچه من دیروز ساختم، امروز بر سرم فرو می ریزد"، آن حجابها بر سر دیگران کردن و کنون خود در حجابها فرو ریختن ها. زمانه ی بالا رفتن آن میله ها که دیروز بر دیگران ساختم و آن عقیده حقنه کردنهای باستانی و خودبرتر دانستن ها و کنون به خاک مذّلت نشستن ها. زمانه ی آن مردان عشق را کشتن ها و حال خود به تیغ عشق از عداوت خویش برخاستن ها. آه زمانه ی ویران شدن و زمانه ی برخاستن از خرابه های باستانی جهل و تبختر است. زمانه ی درخشان عدالت است. این، زیباترین ِزمانه هاست. و چه زیباست موعد بیداری، که از تنگ ترین دریچه ها گذشته باشی و از عمیق ترین نقطه ی شب و مردمانش عبور کرده باشی و چه زیباست آینه بر کردنها در برابر مردمان از گور برخاسته و چه زیباست رسالت عشق که چون می آغازد ستونهای سست می لرزاند و عمارتهای تباهی فرو می ریزد و چون ادامه می یابد لرزه ها و رعدها و آشوب هاست. و آن گاه چون گذشته تیغ دژخیمی بر دژخیمانش کشید و غرورها و به زندان افکندنها و خوارداشتن هایش را با فقر، بیچارگی ها و بی مروّتی های زمانه پرداخت، پس از آن «لحظات برابر» که سلاطین دیروز همه صف به صف در گورها خوابیدند و همه ن هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 220 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:48

  من و این هستی دیوانه قراری داریم  بخت آلوده ی خود هر که به کاری داریم   من خورم باده و او مست کند هر شب و روز کیست داند که بر ِدوش چه باری داریم   هر که جای من و این چرخ نشیند چه کند لاف بیهوده چه که هستی زاری داریم   گفت آن روح وش ِروح پر ِروح سوار مرکب عشق و دم روح گساری داریم   مست بود آن که به دنیا عَلَم عقل فراشت دانش منگ و فریبانه و تاری داریم   عشق برخاست و از گوشه صدایی زد و رفت زان دم خفته دگر حال خماری داریم   حلمیا زان شبح ِرازبر ِراه گشا خبر آمد که بیا بزم و کناری داریم   هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 230 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:48

به کار واژه پردازی نباشد شعر، می دانی
فقط عشق است در میدان، کلام عشق می خوانی
درون جان ویرانت هنوز ار مانده دانگی نور
بخوان این خطّ جادوگر ز شعر ناب ایرانی
حلمی

بخوان این خطّ جادوگر ز شعر ناب ایرانی - حلمی

هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 213 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:48

چادر انسان ز سر افکنده ام
آدمی غم بنده و من خنده ام
تو به امن گوشه ها زارنده ای
من میان شعله ها رقصنده ام
حلمی

چادر انسان ز سر افکنده ام - حلمی

هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 183 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:48

من شاهد خاموشم، عشقست که می کوشد
من هیچ نمی گویم، این عشق تو می جوشد
هر کس بدهم وصلت از دست تو می گیرد
هر کس بدهم نامت از جام تو می نوشد
حلمی

من شاهد خاموشم - حلمی

هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 205 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:48

نشان بی نشان عارفان حقّ بجو: یکم، نمایش تواضع نمی دهند و خود را هیچ نمی خوانند.دوّم، از ذکر و تسبیح حقّ، خلق نمی فریبند و به نام خدمت و محبّت، گدایی عوام نمی کنند.سوّم، بر طالب حقیقی بر پرده ی درون ظاهر می شوند.چهارم، وصل کننده ی سالک به نور و موسیقی خداوندند.پنجم، مبارزان حقیقت و جنگجویان خاموش طریق روشنی اند.ششم، مجاری خالص عمل بی مزد و منّت الهی اند. کتاب روح | حلمی حساب اینستاگرام  هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 214 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:48

غم عشق و گنج روح و ره و رسم نامداری
به طریق عشقبازان به نهان زمامداری
به شبان فرو شدن در نفحات روح قدسی
به سپیده سر کشیدن به طریق جامداری
حلمی
حساب اینستاگرام

غم عشق و گنج روح و ره و رسم نامداری - حلمی

هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 203 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:48

عشق غوغا می کند. آبها را بر هم می زند تا ماهیان مرده بالا آیند و بادها را می آشوبد تا خاکهای سیاه برخیزند و آنگاه روبیده شوند. عشق کلک خامان می شکند و عیار نااهلان برملا می سازد. در طوفانهای عشق هیچ غم از دیوان نیست که دیوان خود پایان خویش اند.

 
در دیوان عشق نیز حکم این است که آتش دُردها بسوزاند و بلا زخم های کهنه مرهم کند. پس خوش باشید ای عاشقان آن هنگام که شعله ها زبانه کشند. 


حلمی | کتاب لامکان


هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 201 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:21

ما را به جهان سرایداران خوانند
بر تارک شب شهاب باران خوانند
آنسوی زمان به عشق دربان خوانند
بر روی زمین شهان پنهان خوانند

حلمی

دوبیتی حلمی - ما را به زجهان سرایداران خوانند


هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 167 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:21

خردمند چون با چپ مخالف است به راست متمایل نمی شود و چون راست راه نمی برد به چپ نمی خیزد. خردمند راه میان را برمی گزیند و آن همان صراط مستقیم است. آن راه که در کتابهای آسمانی ست و او در میان قلب یافته است. آن راه در قلب است؛ در بطن جان.  صراط مستقیم، راه میان است. آن راه خاموشان است. راهی که جز از طریق خاموشی بیان نمی شود و خاموشی، راه سخن است. آن راه که در آن لبها بسته اند و چشمها بسته اند، و پاها به سویی نمی روند و دستها چیزی نمی جویند، و چون چنین شود خورشید خاموشی رخ می کند و خداوند در قلب سخن می آغازد.  حلمی | کتاب لامکان هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 190 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:21

آنگاه که سالک به تمامی خود را شناخت «عاشق» می شود. و عاشق می گوید: «من در مشت خودم، جهان در مشت من است.»


حلمی | کتاب لامکان


هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 213 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:21

«آنان که بر زمین اصلاح طلبان نامدارند به حقیقت افسادگران اند. ایشان فرزندان دنیایند، صاحبان دنیایند، و در لباس ظاهر می زیند و در لباس ظاهر می میرند. اصلاً نیستند که بزیند، اصلاً نیامده اند که بروند. از ابتدا مرده اند و تا انتها مرده اند و با مرگ نیز از مرگی به مرگی دیگر رهسپارند تا آن دم که در تلنبار فساد و ظلمت پشت هاشان خمیده شود و دهانشان کف کند و مغزهاشان در هم ژولیده شود و نفس هاشان از بوی اشمئزاز خویش بالا آورد. آنگاه در دوزخهای خویش چشم می گشایند و در می یابند همه سو آتش است و همه سو هیزمهای تاوان پشته بر پشته است و ایشان از آتش می گریزند و چون از آتش می گریزند در آتش فروتر می شوند و آتش فسادهای ایشان آرام آرام می سوزاندشان و پرده های ظلمت را در خون و آه و رنج یکی یکی فرو می شوید و چون رنجهای نفس به آخر شد، رنجهای جان می آغازد و آنگاه در می یابند که آن زمان که خود را بر زمین اصلاح طلبان می نامیدند به حقیقت افسادگران بوده اند و درمی یابند ملک دنیا و فرزندی دنیا به تفی نمی ارزد و ابرانسانی جز خونخواری نیست و انسان لباسی بیش نیست که روح بر خود گزیده است. و آنگاه به جستجوی روح راهی می شوند، و به جستجوی خود به هر سو روان می گردند و هر سو را می پویند و هر کو را می کاوند تا شاید از خود نشانی یابند و چون همه سوها جوییده شد و همه کوها پیموده، درمی یابند باید بر سر جای خویش بنشینند و هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 208 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:21

دل این غمزده ی خسته ی تنها چه کنددر قفس مرغ غزلخوان خوش آوا چه کند تا خدا پر زد و ایوان فلک تاب نداشتهوزنان دست فشان جز به تمّنا چه کند شعله تا منزل خورشید چو در سیر خوشستدر مه و جلوه ی عاریّه تماشا چه کند طرب از چشمه ی خوابست و صفای دل ماورنه دل با خموشی شب صحرا چه کند عیش مستانه کن و باده ی دردانه طلبعاشق مست مگو با غم فردا چه کند سر سجّاده به دیوان مَلِک خواهم دادلشکر آینه با آن بت خارا چه کند مُلک و نام و غزل و باده از آن دل ماستمردم خوابرو با جام مطلّا چه کند صحبت عشق تو شد، غیر تو و حرف تو نیستکوسه ی آب تو در ساحل و دریا چه کند دل من برد بدان اوج فلک آن شه مستمانده این جاست که با مردم حاشا چه کند حلمیا روح شو فارغ کن از این خاک دلتملّت خفته بدین صوت دلارا چه کند   هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 220 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:21

بنگرم بر شادی های تن و ملال روح
و بنگرم بر شادی های روح و ملال تن
و بنگرم بر این هر دو؛ آه هیچکدام!
و بنگرم بر این هیچکدام؛ وای هر دو!


حلمی | کتاب لامکان


هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 227 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:21

رستنی دارد دل دیوانه خو 
رستنی از هر دری از هر دو سو
از سر صحن میان تا لامکان 
تا شود با روح تازان روبرو

حلمی

دوبیتی حلمی - رستنی دارد دل دیوانه خو

هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:21

عقلها اگرچه درخشان خوش اند، امّا این قلبهای درخشان اند که کار می کنند. این قلبهایند که راههای زرّین می گشایند، عمارت های جاودانه می سازند، رقص و موسیقی و کلمه در هم می بافند و تمدّن ها از هیچ برمی آورنند.


عقلها اگرچه درخشان خوش اند، چه بمانند و چه فرّار و دوان به هر سو که قدر دانسته شوند، امّا این قلبهایند که استوار به مدار خویش می تپند و سرزمین ها برکت می دهند.


حلمی | کتاب لامکان


هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 162 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:21