قاعده‌مندان روح، گوشه‌نشینان دل

ساخت وبلاگ

قاعده‌مندان روح، گوشه‌نشینان دل
بی‌همه در خانگان، ما همه از جان دل


ما همه بی‌منزلت، ما همه از شأن دور
فارغ از اسباب خاک، صاحبِ احسانِ دل


نیست نیکی و بد، نیست وهمِ عدد
هست در نزد ما حقِّ نریمانِ دل


قافله‌ی دیر و زود دود شد و قصّه بود
هرچه ز خسران و سود هیچ به میزان دل


آتشِ جان کارگر بر همه خلق و بشر
روحِ جهان محتضر از دمِ سوزانِ دل


عشق یکی از ازل، تا به ابد در طنین
راه یکی و همین، سوی درخشان دل


از شب افسردگان پای کشان و بخوان:
هین طربم زنده کن در سحرستان دل


کاخ و عمارت مجو، در ره غارت مپو
ای شه درویش‌خو بر شو به دیوان دل


ساعت بزم است و می از ره بالا رسید
انچه که حالا رسید نوش به پیمان دل


خلق به قربان شاه، شاه به قربان جاه
هم شه و هم خلق و جاه هر سه به قربان دل


گفت برون از تن آ، برجه و سوی من آ  
چون که گذشتی شبی از در و دژبان دل


حلمی از آن راه شد تا که به درگاه شد 
ای بس از آن راه تا چاک و گریبان دل

قاعده‌مندان روح، گوشه‌نشینان دل | غزلیات حلمی

هست از تدبیر و هم دلواپسی...
ما را در سایت هست از تدبیر و هم دلواپسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnhelmia بازدید : 58 تاريخ : شنبه 24 تير 1402 ساعت: 18:46