پنجشنبه ۵ مرداد ۰۲ فارغ از رنج تفاخر زیستنیک دمی بیرون ز آخور زیستنکار انسان نیست این، این نیست هیچتا که در چرخ تواتر زیستن یک دمی بیرون ز چرخ هشت و چارچون روی بینی که اینها نیست کارعالم و آدم چه باشد نزد حق؟آدمی چون گرد و عالم چون غبار مرکز خویشی و خویش از تو پَرانخویش را یابی نهایت عمقِ جانچون ز خود بیرون روی پیدا شویتا شوی مفهومِ فهمِ عاشقان گشتهام دور فلک را هفت بارنیست دل را در جهان جز هفت کارعشقِ بیشرط و چو بشمارم دگریار یار و یار یار و یار یار روزنی در هستی تاریک جودر نهان آن معبر باریک جونیمهشب برخیز از آن راه پاکچهرهی جانان به جان نیک جو در جهان گشتیم و ای جان هیچ بودکوه و دشت و باغ و بستان هیچ بودهم فلک در چرخ دوران هیچ بودهم زمین با فخر انسان هیچ بود بر سرِ تاریک و روشن خاستنیک شبی بر فرق این من خاستنگفت: با ما میکنی عزم عدم؟ آنِ دیگر چون تهمتن خاستن! حلمی بخوانید, ...ادامه مطلب
عشق یعنی فارغی، آزادگیدر کمال قلّگی، افتادگیبا خدا بی ترس دل آراستندر مصاف موجها، آمادگیحلمی , ...ادامه مطلب