گذرگاهی که رهپویی نداردمگر از راه دل سویی ندارد مپرس از رفتگان راه دشوارکه این چوگانسرا گویی ندارد من اینجا ساعتی بیخود نشستمبه بستانی که کوکویی ندارد یکی ساعت که در وقت ابد بودهزاران تا و یک تویی ندارد سخن رمزینه شد، چون گفتِ معناچو دیگر حرفها خویی ندارد جسوران گنج پنهانی سزایندره گنجینه ترسویی ندارد شکستن فرّ یزدانی بزایدظفر در نزد ما رویی ندارد به حلمی جمله مهر خویش بنمودشهی که برج و بارویی ندارد حمایت بخوانید, ...ادامه مطلب