يكشنبه ۱۵ مرداد ۰۲ ای میانرفته بیا تا به میان بنشینیدر دلم نیمشبی باز عیان بنشینی مشق خمکردن جان دادی و سی سال گذشتحال خوش باش که در قوس کمان بنشینی بندهی عشق کجا حجرهی زهّاد گرفتگفت بهتر که به بازار و دکان بنشینی گفتی و نیست مرا با دگران الفت حرفاگرم حرف تو باشد به زمان بنشینی متفرّقشده از خویشم و پیدایم نیستتا بیایی به سر منبر جان بنشینی گفتگوهای من و عشق به هر گوش رسیدبخت، این بود که در گوش جهان بنشینی حلمیا سهم تو از کون و مکان هیچکسیستتا که بر سینهکش هیچکسان بنشینی بخوانید, ...ادامه مطلب